دیسکو
روزی شیخ سر سفره دیسی که درونش کباب بودندی را برداشت و آن را در گوشه ای پنهان کردندی
و ناله سر داد که دیس کو؟؟؟
مریدان هرکدام به دنبال دیس روانه گشتند و در پی آن در آمدند
و مایوس از پیدایش دیس پیش شیخ شرف یاب شدنی
ناگه شیخ خنده ای بس شیطانی سر داد و بگفت همانا که دیس در نزد خود پنهان کردیم تا شما را سرکار بنماییم و بساط سرور و مفرح ذاتی فراهم کنیم
مریدان که از این شوخی شیخ ب شگفت آمدند و به شادی پرداختند و هلکوپتری ها و بریک ها زدندی و عده ای سر به ره بیابان نهادند
از آنجا بود که به مکانی که در آن به شادی
میپرداختند " دیس کو " گفته شد و بر اثر گذشت زمان به " دیسکو " تبدیل گشت